نابغه کوچک من
سلام فرشته دوست داشتنی ام باز هوا سرد شد مامانی در نوشتن تنبل و بی حوصله.. چند روزی هم سخت مریض بودم و حسابی خونه نشین شدم باز خداروشکر پسر نازم واکسن زده بود سزماخوردگی خفیف گرفت و مثل مامانش انفولانزا نگرفت.. اخه این روزها امتحانات ماهانه هم داشت و من با این حالم باهاش کار می کردم اخه کسی مثل من در جریان درساش نیست و نمی تونستم درساش و به پدرش بسپرم.. این چند وقت پشت سر هم مهمون داشتیم و حسابی به امیرجونم خوش گذشت بخصوص وقتی دوستاش یعنی فاطره اینا اومدن تا تونست بازی کرد وقتی رفتند کلی خوشحال بود و بهم می گفت که بهترین روزش بوده الهی فدات بشم که اینهمه عاشق بازی کردن با بچه ها هستی ..تو درسات هم حسابی پیشرفت داشتی تو...
نویسنده :
مامان سمیه
11:53